ترجمه ی حکمت های ۲۸۱ – ۳۰۰ نهج البلاغه ( شهیدی)نویسنده : adminتاریخ انتشار : 6 آگوست 2014دسته بندی : نهج البلاغه ,بازدید : 0حکمت ۲۸۱(و فرمود:) در گذشته مرا برادری بود که در راه خدا برادریم می نمود. خردی دنیا در دیده اش وی را در چشم من بزرگ می داشت، و شکم بر او سلطه ای نداشت، پس آنچه نمی یافت آرزو نمی کرد و آنچه را می یافت فراوان به کار نمی برد. بیشتر روزهایش را خاموش می ماند، و اگر سخن می گفت گویندگان را از سخن می ماند و تشنگی پرسندگان را فرو می نشاند. افتاده بود و در دیده ها ناتوان، و به هنگام کار چون شیر بیشه و مار بیابان. تا نزد قاضی نمی رفت حجت نمی آورد و کسی را که عذری داشت سرزنش نمی نمود، تا عذرش را می شنود. از درد شکوه نمی نمود مگر آنگاه که بهبود یافته بود. آنچه را می کرد می گفت و بدانچه نمی کرد دهان نمی گشود. اگر با او جدال می کردند خاموشی می گزید و اگر در گفتار بر او پیروز می شدند، در خاموشی مغلوب نمی گردید. بر آنچه می شنود حریصتر بود تا آنچه گوید، و گاهی که او را دو کار پیش می آمد می نگریست که کدام به خواهش نفس نزدیکتراست تا راه مخالف آن را پوید بر شما باد چنین خصلتها را یافتن و در به دست آوردنش بر یکدیگر پیشی گرفتن. و اگر نتوانستید، بدانید که اندک را به دست آوردن بهتر تا همه را واگذاردن. حکمت ۲۸۲(و فرمود:) اگر خداوند از نافرمانی خود بیم نمی داد، واجب بود بشکرانه نعمتهایش نافرمانی نشود. حکمت ۲۸۳(و اشعث پسر قیس را که فرزندش مرده بود چنین تعزیت فرمود:) اشعث! اگر بر پسرت اندوهگینی، سزاواری به خاطر پیوندی که با او داری، و اگر شکیبا باشی هر مصیبت را نزد خدا پاداشی است. اشعث! اگر شکیبایی پیش گیری حکم خدا بر تو رفته است و مزد داری، و اگر بی تابی کنی تقدیر الهی بر تو جاری است و گناهکاری. پسرت تو را شاد می داشت و برای تو بلا بود و آزمایش، و تو را اندوهگین ساخت و آن پاداش است و آمرزش. حکمت ۲۸۴(و بر مزار رسول خدا (ص) ، هنگام به خاک سپردن او گفت:) شکیبایی نیکوست جز در از دست دادنت، و بی تابی ناپسند است مگر بر مردنت. مصیبت تو سترگ است و مصیبتهای پیش و پس خرد، نه بزرگ. حکمت ۲۸۵(و فرمود:) همنشین بی خرد مباش که او کار خود را برای تو آراید و دوست دارد تو را چون خود نماید. حکمت ۲۸۶(و کسی از وی مسافت میان مشرق و مغرب را پرسید فرمود:) به اندازه یک روز رفتن خورشید. حکمت ۲۸۷(و فرمود:) دوستان توسه کسند و دشمنانت سه کس. اما دوستان تو. دوست تو و دوست دوست تو و دشمن دشمن توست، و دشمنانت: دشمن تو و دشمن دوست تو و دوست دشمن توست. حکمت ۲۸۸(و مردی را دید که برای زیان دشمن خویش می کوشید و به خود زیان می رسانید بدو فرمود:) تو کسی را مانی که به خود نیزه ای فرو برد تا آن را که پس وی سوار است بکشد. حکمت ۲۸۹(و فرمود:) پندها چه بسیار است و پند گرفتن چه اندک به شمار. حکمت ۲۹۰(و فرمود:) آن که خصومت را از حد درگذراند گناه ورزید، و آن که در آن کوتاهی کرد ستم کشید، و آن که ستیزه جوست نتواند از خدا ترسید. حکمت ۲۹۱(و فرمود:) گناهی که پس از آن مهلت دو رکعت نماز گزاردن داشته باشم مرا اندوهگین نمی دارد. حکمت ۲۹۲(و از او پرسیدند: خدا چگونه حساب مردم را می رسد با بسیار بودن آنان؟ فرمود:) چنانکه روزی شان می دهد با فراوان بودنشان. (پرسیدند: چگونه حسابشان را می رسد و او را نمی بینند؟ فرمود:) چنانکه روزی شان می دهد و او را نمی بینند. حکمت ۲۹۳(و فرمود:) فرستاده تو میزان خرد تو را رساند و نامه ات رساتر چیزی است که از سوی تو سخن راند. حکمت ۲۹۴(و فرمود:) آن که به بلایی سخت دچار است چندان به دعا نیاز ندارد تا بی بلایی که بلایش در انتظار است. حکمت ۲۹۵(و فرمود:) مردم فرزندان دنیایند، و فرزندان را سرزنش نکنند که دوستدار ما در خود چرایند. حکمت ۲۹۶(و فرمود:) گدا فرستاده خداست، کسی که او را محروم دارد خدا را محروم داشته، و آن که بدو بخشد خدا را سپاس و حرمت گذاشته. حکمت ۲۹۷(و فرمود:) غیرتمند هرگز زنا نکند. حکمت ۲۹۸(و فرمود:) برای پاسبانی بس بود مدت زندگانی. حکمت ۲۹۹(و فرمود:) فرزند مرده تواند خفت، و مال ربوده دیده بر هم نتواند نهفت. (و معنی آن این است که او بر کشته شدن فرزند شکیبایی دارد و بر ربوده شدن مال طاقت نیارد.) حکمت ۳۰۰(و فرمود:) دوستی پدران سبب خویشاوندی میان فرزندان است و خویشاوندی را به مودت بیشتر نیاز است تا مودت را به خویشاوندی.