نبرد انتظارهانویسنده : adminتاریخ انتشار : 20 نوامبر 2019دسته بندی : انتظار , مهدویت ,بازدید : 1بشريت سالها است كه در آرزويي بس بزرگ بي قرار است. تودههاي مواج و عظيم انساني هر كدام به فراخور حال و مجال دين خويش در انتظار تشكيل آرمان شهري دنيايي ميباشند؛ جهان شهري كه عدالت، رهيدگي از بند اسارتها و دلبستگي شيرين معنوي چاشني آن باشد. از اين رو اعتقاد به آخرالزمان و ظهور منجي و اصلاح گر توانمند و بزرگ جهاني از آرمانهاي مشترك تمام اديان و مذاهب زنده دنيا به شمار ميرود. اما اين مساله در مذهب شيعه به گونهاي متمايز مطرح است.چرا كه هويت اساسي شيعه و رمز ماندگاري، پويش و جوشش آن در طول تاريخ در پيوند با انديشه سرخ حسيني و اميد سبز مهدوي معنا ميشود. شيعيان همواره با تني زجر ديده و محنت كشيده ولي با چشماني پر از انتظار، دلهايي مالامال از نور اميد و دستاني توانمند و شورآفرين، دل در گرو آمدن آن يار غائب از نظر داشته اند. در هم تنيدگي شور سرخ و انتظار سبز براي شيعه هويتي پيچيده پديد آورده است و همين ويژگي است كه سبب به خطا رفتن بسياري از تحليلها گشته، آنان را در دام عينيت گرايي مياندازد. واقعه انقلاب اسلامي و بنيانهاي شيعي آن از سويي و از ديگر سو توان چشمگير و طاقت بالاي آن در پشت سر نهادن بحرانهاي پديد آمده از سوي دشمنانش، نگاه بسياري را به طرف شيعه جلب نموده است. اما آنچه دغدغه اين نوشتار را فراهم ساخته است اثبات انديشه انتظار از ديدگاه شيعه يا ديگر اديان نيست (۱)، بلكه اين مقاله در صدد است تا ديدگاه معتقدان به منجي را درباره چگونگي رسيدن وي به قدرت، مورد ملاحظه و بررسي قرار دهد. پيشاپيش ذكر اين نكته لازم است كه با توجه به شرايط موجود جهاني؛ يعني تسلط جهان يهودي – مسيحي بر فن آوري و سيطره مسلمانان بر بخش عظيمي از ذخاير انرژي و نقاط راهبردي دنيا، اين گفتار نيز بيشترين توان خود را در اين زمينه به كار خواهد گرفت. هندوئيسم و انديشه انتظار پيروان هندوئيسم مانند ديگر اديان در اصل قيام نجات بخش انسانها هيچ ترديدي روا نميدارند و در كتابهاي گوناگون خود با صراحت از آن سخن به ميان ميآورند. در كتاب جوك – يكي از كتب هنديان – در رابطه با ويژگيهاي مصلح چنين آمده است: «سر انجام دنيا به كسي برمي گردد كه خدا را دوست دارد و از بندگان خاص او باشد و نام او فرخنده و خجسته باشد. (۲)» و در جاي ديگر «شاكموني» پيامبر هندوها در كتاب خود نسبت منجي را به سيد خلايق ميرساند و ثمره قيام وي را خاطر نشان ميسازد: «پادشاهي دنيا به فرزند سيد خلايق دو جهان كشن بزرگوار تمام شود. او كسي باشد كه بر كوههاي مشرق و مغرب دنيا حكم براند و بر ابرها سوار شود و دين خدا يك دين شود و دين خدا زنده گردد. (۳)» يا آن كه هدايت انسانها را از ويژگي حكومت وي دانسته و در كتاب «دداتك » اين گونه ميآورد: «دست حق در آيد و جانشين آخر ممتاطا ظهور كند و مشرق و مغرب عالم را بگيرد و همه جا خلايق را هدايت كند. (۴)» اما جالب آن جا است كه هندوئيسم اگر چه به رفق، مدارا، فردگرايي و گريز از اجتماع مشهور است، اما در رابطه با قيام آخر الزمان، از واژههايي همچون شمشير، هلاكت شريران و… سود ميبرد. هندوها رهبر آخرالزمان را با نام كلكي و يكي از جلوههاي دهگانه خداي حفظ كننده (ويشنو (Vishnu ميدانند و وي را اين گونه ترسيم ميكنند: «اين مظهر ويشنو در انقضاي كلي يا عصر آهن سوار بر اسبي سفيد، در حالي كه شمشير برهنه درخشاني به صورت ستاره دنباله دار در دست دارد، ظاهر ميشود و شريران را هلاك ميسازد و خلقت را از نو تجديد و پاكي را رجعت ميدهد. اين مظهر دهم در انتهاي عالم ظهور خواهد كرد. (۵)» اما آنچه مهم است آن است كه هندوئيسم به همين ميزان پيشگويي بسنده كرده، به هيچ عنوان در صدد مغلوب سازي انديشههاي رقيب برنيامده، از هندوئيسم يك انديشه غالب و پيروز نميسازد و آن را به صورت ديني جهان شمول كه طاقت بر دوش كشيدن حكومت جهاني را دارد، معرفي نميكند. زرتشتيان در هزاره گرايي زردشتيان، انتظار ظهور سه منجي از نسل زردشت مطرح است. اين اصلاح طلبان، يكي پس از ديگري جهان را پر از داد خواهند كرد. هوشيدر، هزار سال پس از زردشت، هوشيدر ماه دو هزار سال پس از وي و سوشيانس سه هزار سال پس از صاحب اوستا خواهد آمد و با ظهور او جهان پايان خواهد يافت (۶). جاماسب حكيم در كتاب جاماسب نامه، به نقل از زردشت جزئيات ظهور سوشيانس را ميآورد: «مردي بيرون آيد از زمين تازيان، بر آيين جد خويش با سپاه بسيار روي به ايران نهد و آباداني كند و زمين را پر از داد كند. سوشيانس «نجات دهنده بزرگ » دين را به جهان رواج دهد، فقر و گرسنگي را ريشه كن سازد، ايزدان را از دست اهريمن نجات داده، مردم جهان را هم فكر، هم گفتار و هم كردار گرداند. (۷)» و در يكي ديگر از كتابهاي مذهبي زردشتيان اين گونه ميخوانيم: «لشكر اهريمنان با ايزدان دائم در روي خاكدان محاربه و كشمكش دارند و غالبا پيروزي با اهريمنان باشد. آن گاه پيروزي بزرگ از طرف ايزدان ميشود و اهريمنان را منقرض ميسازند و بعد از پيروزي ايزدان و برانداختن تبار اهريمنان، عالم كيهان به سعادت اصلي خود رسيده، بني آدم بر تخت نيك بختي خواهد نشست. (۸)» همان گونه كه پيداست، در آيين زردشت اگر چه سوشيانس را از تبار زردشت ميداند، اما در حكايتي غير متعصبانه منجي را متدين به آيين جد خويش دانسته، سرزمين اعراب را آغاز گاه قيام معرفي ميكند. در رويكرد پيروان اوستابه آخرالزمان نيز مانند هندوئيسم يك نگاه حكايت گرايانه به چشم ميخورد. زردشتيان ضمن آن كه بر نبرد خير و شر تاكيد ميكنند، اما به روشني مرز آنها را مشخص نميسازد. از اين رو نميتوان انديشه هزاره گرايي زردشتيان را تفكري هماورد طلب و ستيزه جو به شمار آورد. يهوديان و مسيح موعود آن گونه كه بررسيها نشان ميدهد، پيش از اسارت قوم يهود و آوارگي آنان توسط آشوريان، انديشه ظهور منجي در ادبيات مذهبي، غير مذهبي، اساطير و افسانهها و روايات مكتوب و شفاهي بني اسرائيل جايي نداشته است. تنها در سده دوم پيش از ميلاد بود كه ظهور نجات بخش قوم خدا در اذهان و افكار يهود توسعه يافت (۹) و دانيال نبي به دنبال رنجهاي پياپي قوم يهود، پايان زجرها را نويد داد: «و در ايام اين پادشاهان، يهوه خداي آسمانها سلطنتي را كه تا ابد جاويد ميماند، بر پا خواهد نمود و اين سلطنت به قومي ديگر غير از بني اسرائيل منتقل نخواهد شد، بلكه تمامي آن سلطنتها را خرد كرده، مغلوب خواهد ساخت و خودش براي هميشه پايدار و جاودان خواهد ماند. » (۱۰) اشعياي پيامبر نيز در پيشگوييهاي خود مژده آمدن مسيح را داد و گفت: «براي ما ولدي و پسري بخشيده ميشود كه سلطنت بر دوش او خواهد بود و اسم او عجيب و مشير و خداي قادر و پدر سرمدي و سرور و سلامتي خوانده خواهد شد. ترقي سلطنت و سلامتي او را بر كرسي داوود و بر كشور وي پاياني نخواهد بود، تا آن كه انصاف و عدالت را براي هميشه استوار سازد. (۱۱) » البته شايان توجه است كه قوم يهود به عنوان مردمي ديندار همواره به آينده خويش اميدوار بودند و اين عبارت كتاب مقدس ميان يهوديان رايج بود كه: «اگر چه ابتدايت صغير بود، عاقبت تو بسيار رفيع گردد. (۱۲) » با اين وجود آنان پس از نخستين ويراني شهر قدس، هميشه در انتظار رهبر الهي، قدرتمند و پيروزي آفرين بودند تا اقتدار و شكوه «قوم برگزيده » را احيا كند. يهوديان بر مبناي آنچه در زبور داوود آمده بود خود را وارثان به حق خداوند ميپنداشتند. در زبور آمده است: «زيرا كه شريران منقطع خواهند گشت و متوكلان به خداوند وارث زمين خواهند شد. هان بعد از اندك زماني شرير نخواهد بود اما حكيمان (صالحان) وارث زمين خواهند گشت و ميراث آنها خواهد بود تا ابد الآباد. زيرا متبركان خداوند وارث زمين خواهند شد و ملعونان وي منقطع خواهند گشت. (۱۳) » اين انديشه وقتي با پيش گوييهاي صريح اشعيا در هم آميخت، نيرو و اميدي تازه در رگهاي يهود جريان يافت. ايشان كلام اشعيا را در حافظه خود به خوبي حفظ كردند و آن را دستمايه عشق به آيندهاي روشن و افتخارآميز قرار دادند، آنجا كه ميگويد: «نهالي از تنه، يسي (پدر داوود) بيرون آمده، شاخهاي از ريشه هايش خواهد شكفت و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت، يعني روح حكمت و فهم و روح مشورت و روح معرفت و ترس از خداوند، خوشي او در ترس از خدا خواهد بود و موافق رؤيت چشم خود داوري نخواهد كرد و بر وفق سمع گوشهاي خويش تنبيه نخواهد نمود، بلكه مسكينان را به عدالت داوري خواهد كرد و به جهت مظلومان زمين به راستي حكم خواهد نمود. جهان را به عصاي دهان خويش زده، شريران را به نفخه لبهاي خود خواهد كشت. كمربند كمرش عدالت خواهد بود و كمربند ميانش امانت. » سپس اشعيا به گونهاي كنايه آميز به صلح جهاني در آن دوران اشاره ميكند و ادامه ميدهد: «گرگ با بره سكونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابيد و گوساله و شير و پرواري با هم و طفل كوچك آنها را خواهد راند… طفل شير خواره بر سوراخ مار بازي خواهد كرد و طفل از شير باز داشته شده، دست خود را بر خانه افعي خواهد گذاشت و در تمامي كوه مقدس من، ضرر و فسادي نخواهد كرد، زيرا كه جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود، مثل آبهايي كه دريا را ميپوشاند. (۱۴) » اما صفنياي پيامبر به نابودي رهبران دولتها اشاره ميكند و آن را مقدمه جهان شمولي دين يهود ميداند. او ميگويد: «به منظور گردآوري طوايف بشر بر يك دين حق، سلاطين دول مختلف را نابود كنيم. آن وقت برگردانيم به قومها لب پاكيزه را براي خواندن همگي به نام خداي و عبادت كردن ايشان به يك روش. (۱۵) » همان گونه كه تا كنون مشاهده نموديد، انديشه حكومت جهاني مصلح بر اساس دين يهود ويژگيهايي متفاوت از هندوئيسم و زردشت دارد. زيرا كه آنان: ۱- خود را قوم برگزيده و وارث زمين ميدانند. ۲- منجي را از نسل داوود دانسته، از اين رو وي را متدين و مروج آيين موسايي ميپندارند. ۳- نبرد با سلاطين و دولتها و نابودي آنان را مقدمه حكومت جهاني منجي يهود برمي شمرد. ۴- هر كس كه در برابر نجات دهنده قرار گيرد شرير شمرده شده، مشمول عذاب و خذلان ميگردد. اگر چه تمامي اين موارد، از انديشه انتظار نجات دهنده در دين يهود، تفكري مهاجم ترسيم ميكند اما واقعيت آن است كه يهوديان در طول تاريخ به اين مساله از دريچهاي مذهبي نگريسته، انتظار را يك وظيفه مقدس به شمار آورده اند، تنها پس از ورود صهيونيسم سياسي به دنياي يهود بود كه زاويه نگاه برخي يهوديان به اين مساله عوض گشت و تشكيل يك حاكميت سياسي را راهگشاي «عصر مسيحا» دانستند. هم اكنون صهيونيستها با سوء استفاده از تغيير نگرش به وجود آمده، خود را به عنوان منتظران واقعي مسيحا معرفي كرده، در پايان مراسم سالگرد بنيانگذاري رژيم اسرائيل (پنجم ماه ايار عبري)، پس از دميدن در شيپور عبادت، اين گونه دعا ميكنند: «اراده خداوند، خداي ما چنين باد كه به لطف او شاهد سپيده دم آزادي باشيم و نفخ صور مسيحا گوش ما را نوازش دهد. (۱۶)» بي گمان طرز تلقي صهيونيسم از مقوله انتظار و ظهور منجي، يكي از بينشهاي چالش آفرين و بحران ساز فراروي معتقدان به آخرالزمان ميباشد. چرا كه تكيه بيش از اندازه بر نژاد و قوميت، اين مكتب را دچار نوعي تماميت خواهي غير عادلانه نموده، ظرفيتهاي گفت و گو را از آن گرفته است. از اين رو انتظار مسيحا در انديشه صهيونيسم دچار نوعي فلج ذاتي است كه توانايي مبادله افكار و تفاهم را ندارد (۱۷). مسيحيان و بازگشت مسيح انديشه بازگشت عيسي عليه السلام يكي از باورهاي جامعه مسيحيت را تشكيل ميدهد. اين شوق و انتظار در بخشهاي قديمي تر عهد جديد مانند رساله اول و دوم پولس به تسالونيكيان به خوبي منعكس شده است، اما در رسالههاي بعدي مانند رسالههاي پولس به تيموتاؤس و تيطس، همچنين رساله پطرس، به بعد اجتماعي مسيحيت توجه گشته است. اين مساله از آن جا ناشي ميشد كه با گذشت زمان پي بردند كه بازگشت مسيح بر خلاف تصور آنها نزديك نيست (۱۸)، هر چند اقليتي از آنان بر اين عقيده باقي ماندند كه عيسي به زودي خواهد آمد و حكومت هزار ساله خود را تشكيل خواهد داد؛ حاكميتي كه به روز داوري پايان خواهد يافت. از همين رو از دير باز گروههاي كوچكي به نام هزاره گرا در مسيحيت پديد آمدند كه تمام سعي و تلاش خود را صرف آمادگي براي ظهور دوباره عيسي در آخر الزمان ميكنند (۱۹). البته وجود آياتي در انجيل اين حالت انتظار را تشديد ميكند و با اشاره به عدم تعيين وقت ظهور، آن را ناگهاني معرفي ميكند. به عنوان مثال در انجيل متا از زبان عيسي عليه السلام اين گونه نقل شده است كه: شما نميتوانيد زمان و موقع آمدن مرا بدانيد؛ زيرا اين فقط در يد قدرت خداست. هيچ بشري از آن لحظه «زمان ظهور» آگاهي ندارد؛ حتي فرشتگان، تنها خدا آگاه است. (۲۰)» يا آن كه در انجيل لوقا اين چنين آمده است: «مسيح ميگويد: هميشه آماده باشيد، زيرا كه من زماني ميآيم كه شما گمان نميبريد. (۲۱)» روشن نگه داشتن چراغ انتظار در لابه لاي انجيل به چشم ميخورد، مثلا در انجيل آمده است: «كمرهاي خود را بسته و چراغهاي خود را افروخته بداريد. بايد مانند كساني باشيد كه انتظار آقاي خود را ميكشند كه چه وقت از عروسي مراجعت كند. تا هر وقت آيد و در را بكوبد، بي درنگ براي او باز كنند. خوشا به حال آن غلامان كه آقاي ايشان چون آيد ايشان را بيدار يابد. پس شما نيز مستعد باشيد، زيرا در ساعتي كه شما گمان نميبريد، پسر انسان ميآيد. (۲۲)» مسيحيت ضمن تاكيد بر غير منتظره بودن بازگشت عيسي، هدف از اين بازگشت را ايجاد حكومتي الهي در راستاي حكومت الهي آسمانها ارزيابي ميكند (۲۳). علاوه بر اين ظهور مسيح را يگانه راه حل براي ادامه حيات و زندگاني بر ميشمرد (۲۴). عيسي را منجي انسانها و پادشاه پادشاهان معرفي ميكند (۲۵). وي بر اساس سخنان دانيال نبي سيستم اجتماعي، اقتصادي، سياسي، تربيتي و مذهبي جهان را عوض خواهد كرد و جهاني بر مبناي راه و روش خدا بنا ميكند (۲۶). مسيحيان همچنين براي ظهور حضرت عيسي بن مريم علاماتي قائل ميباشند: «عنقريب بعد از آن آزمايش سخت، روزگاران خورشيد تيره و تار ميگردد و ماه نور خود را از دست خواهد داد و ستارگان افول خواهند كرد و قدرتهاي آسماني نيز به لرزه در خواهند آمد و سپس آثار و علائم ظهور آن مرد آسماني اشكار خواهد شد و سپس تمامي قبائل زمين نگران و غمگين ميگردند و آنگاه عيسي از ابرهاي آسمان با جلال و شكوه و قدرت فرو خواهد آمد. (۲۷)» در انجيل مرقس نيز ضمن تاكيد بر مضامين گذشته، به جمع آوري ياران توسط مسيح اشاره شده است: «سپس عيسي با شكوه و جلال و قدرت خواهد آمد و فرشتگان تحت امر خود را به اطراف و اكناف عالم روانه خواهد كرد و منتخبان خود را از چهار گوشه جهان از بالاترين نقطه آسمان تا پايين ترين نقطه زمين جمع خواهد كرد. (۲۸)» روايات اسلامي نيز بر آمدن حضرت مسيح عليه السلام صحه ميگذارند. از جمله آن كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمودند: «والذي نفسي بيده ليوشكن ان ينزل فيكم ابن مريم حكما عدلا و اماما مقسطا؛ سوگند به آن كه جانم به دست او است به طور يقين عيسي بن مريم به عنوان داوري عادل و پيشوايي دادگر در ميان شما فرود خواهد آمد. (۲۹)» همچنين مفسران در تفسير آيه ۱۵۹ سوره نساء آن رابا بازگشت حضرت مسيح در آخر الزمان مرتبط ميدانند و اين آيه را در همين رابطه ارزيابي ميكنند (۳۰). به هر حال مساله فرود آمدن مسيح عليه السلام و بازگشت وي در آخرالزمان از نقاط مشترك انديشه انتظار نزد مسلمانان و مسيحيان است. البته اسلام در اين رابطه منجي موعود را مهدي عليه السلام معرفي نموده، او را پيشواي آخرالزمان معرفي ميكند: «كيف بكم (انتم) اذا نزل عيسي بن مريم فيكم و امامكم منكم؛ چگونه خواهيد بود، آنگاه كه عيسي بن مريم در ميان شما فرود آيد و پيشواي شما از خود شما باشد. (۳۱)»يا آنكه در روايتي ديگر از قول امام باقر عليه السلام نقل شده است: «ينزل قبل يوم القيامة الي الدنيا فلا يبقي اهل ملة يهودي و لا نصراني الا آمن به قبل موته و يصلي خلف المهدي؛ پيش از قيامت، [عيسي] به دنيا فرود ميآيد و هيچ كس از ملت يهود و مسيحي نميماند مگر آنكه پيش از مرگ به او ايمان آورد و [آن حضرت] پشت سر مهدي عليه السلام نماز ميگذارد. (۳۲)» بي گمان بر هر پژوهشگر آگاه روشن است كه روايات اسلامي و اعتقادات مسيحي در رابطه با ظهور از نزديكي فراواني برخوردار ميباشند. مقايسه خبرهاي رسيده از روايات اسلامي در رابطه با پيشرفت غير قابل تصور علوم در زمان ظهور (۳۳) ؛ ايجاد رفاه اجتماعي (۳۴) ؛ علائم ظهور (۳۵) و ديگر موارد، با آنچه آمد به روشني اين مدعا را ثابت ميكند. اين مساله به خودي خود ميتواند زمينههاي گفت وگو و هم انديشي بين انتظار اسلامي و مسيحي را فراهم آورد. ناگفته نماند كه حتي در برخي از انجيلهاي مورد پذيرش گروهي از پروتستان ها، به روشني از ظهور نجات دهندهاي صحبت به ميان ميآيد كه از فرزندان پيامبر عربي است: «مسيح در وصاياي خود به شمعون پطرس ميفرمايد: اي شمعون! خداي من فرمود، تو را وصيت ميكنم به سيد انبيا كه بزرگ فرزندان آدم و پيغمبران امي عربي است. او بيايد، ساعتي كه فرج قوي گردد و نبوت بسيار شود و مانند سيل جهان را پر كند. (۳۶)» بازگشت مسيح از زاويهاي ديگر همان گونه كه پيش از اين گذشت هزاره گرايي در ميان مسيحيت همواره وجود داشته است. اين انديشه اگر چه در طول تاريخ داراي اوج و افولهاي بسيار بوده است اما همينك با گذر از قرن بيستم و ورود به قرن بيست و يكم اميدهاي تازهاي را پديد آورده است. با نگاهي به پايگاههاي اينترنتي و حجم گسترده اطلاعات آن ها، شور انتظار به راحتي قابل لمس است (۳۷). اين مساله به تنهايي خطر خيز نيست، اما اگر اين مطلب را به علاوه وقوع انقلاب اسلامي، ادعاي زمينه سازي ظهور – كه به وسيله برخي روايات نيز تاييد ميشود- (۳۸)، نگاه جهان شمول اسلام، (۳۹) جذابيتهاي ذاتي شيعه و محتواي غني آن در نظر بگيريم، مساله پيچيدهتر خواهد شد. حال اگر به آنچه گذشت تماميت طلبي غرب، نظريه جهاني سازي، انديشه پايان تاريخ فكوياما و جنگ تمدنها را بيافزائيم خواهيم ديد، انديشه انتظار يكي از ميادين چالش خيز بين جهان اسلام به ويژه ايران و دنياي غرب است. ساخت فيلمهاي روز استقلال، آرماگدون و ماتريس در پايان دهه نود و نوشته آداموس در دهه هشتاد نمادي از همين تقابل است. تقابلي كه با گذشت زمان روز به روز جديتر ميشود. منتظران هارمجدون (آرماگدون) يكي از مواردي كه همواره در انديشه انتظار مسيحيت و اسلام به عنوان چالش مطرح ميگشته است، نبرد آخر الزمان است. با نگاهي به تاريخ اروپا و آمريكا ميبينيم كه در مقاطعي حساس رهبران آنان با اشاراتي كوتاه و بسيار مبهم مطالبي را بيان ميداشتند كه حكايت گر انديشههاي دروني حاكم بر آنها بوده است. ناپلئون وقتي به دشت جرزال ميان جليله و سامريه – حوالي كرانه غربي رود اردن – رسيد، گفت: «اين ميدان بزرگ ترين نبرد جهان است. (۴۰)»وي اين مطلب را بر اساس آموزههاي انجيلي ابراز داشت. اما به نظر نميرسد هيچ پژوهشگر مسلماني اين گفتار وي را – كه در تاريخ ثبت شده است – مورد توجه، تجزيه و تحليل قرار داده باشد. بيش از صد سال بعد هنگامي كه فرانسه توانست با سوء استفاده از ضعف امپراطوري عثماني، سوريه و لبنان را به دست آورد، ژنرال گورو فرمانده فرانسوي و فاتح دمشق در حالي كه پاي خود را با تنفر و تكبر تمام بر مزار صلاح الدين ايوبي گذاشته بود اظهار داشت: «هان اي صلاح الدين ما بازگشتيم. » اين رفتار متفرعنانه مخصوص اين فرمانده فرانسوي نبود. آلن بي، ژنرال انگليسي نيز كه خود در جنگي ديگر در زمان جنگ جهاني اول در هارمجدون پيروزي ارزشمندي را به دست آورده بود، هنگام ورود به قدس سرمست از پيروزي خويش در برابر كنيسه قيامت ابراز داشت: «امروز جنگهاي صليبي به پايان رسيد. » اين حادثه براي يهوديان از چنان اهميتي برخوردار بود كه اسرائيل زانگوئيل آن را «جنگ هشتم صليبي » ناميد (۴۱). در ادامه، خط سير اين انديشه را در رفتار جنگ جويانه آيزنهاور رئيس جمهور جمهوريخواه آمريكا در دهه پنجاه پي ميگيريم. وي اعلام كرد: «بزرگترين جنگي كه در پيش داريم جنگي است براي تسخير افكار انسان ها. (۴۲)»اما وي ابراز نداشت كه سخن وي در واقع روشي براي تحقق نظريه حمبس برونهام در كتاب مبارزه براي جهان است كه نوشته بود: «هدف ما ايجاد دولت جهاني آمريكايي است، به گونهاي كه با دول جهان به رقابت برخيزد. (۴۳)» در پي اين طرز تفكر تند و مهار گسيخته در دهه هشتاد با جنگ ستارگان ريگان، تفكر مذهبي وي در رابطه با مشيت الهي، جنگ براي نابودي دشمنان خدا و حكومت هزار ساله مسيح (۴۴) روبرو ميگرديم. پس از ريگان بوش – پدر – با فروپاشي اتحاد جماهير شوروي نظريه نظم نوين جهاني را مطرح ميسازد و فرزندش پس از حوادث يازده سپتامبر بار ديگر با نبش قبر انديشهها و انگيزههاي مدفون مذهبي سخن از جنگهاي صليبي را به ميان ميآورد و كشورهاي ايران، عراق و كره شمالي را محور شرارت مينامد. نگاه تفوق جويانه و نامداراي غرب نسبت به مسلمانان با فراز و نشيبهاي مصلحتي در طول چند قرن اخير به خوبي روشن است. حال اين پرسش مطرح ميشود كه آيا همه اين اظهار نظرها اتفاقي است؟ و از نگرش ليبراليستي غرب ناشي ميشود يا برآيندي است از ناگفتههاي ذهني و عقيدتي غربيان كه با بيانهاي گوناگون ابراز ميشود؟ از سوي ديگر آيا اين نگاه خصمانه در انديشه انتظار منجي آخرالزمان نيز ردپايي از خود برجا گذاشته است يا خير؟ گريس هال سل در جستجوي پاسخ براي اين پرسشها كتاب «تدارك جنگ بزرگ » را به رشته تحرير در آورده است. اين نويسنده مسيحي آمريكايي به ريشه يابي دشمنيهاي غرب پرداخته، با دلايل گوناگون و مستند اين نظريه را اثبات ميكند كه برخي موضع گيريها و رفتارهاي خصمانه يا دوستانه برخي از سردمداران كشورهاي قدرتمند مسيحي ناشي از يك عامل عقيدتي است. عاملي كه از سوي حركتهاي راست افراطي مسيحي به شدت در جامعه مسيحي تبليغ ميگردد و تا كنون با اقبال خوبي روبه رو بوده است. اين عامل چيزي جز «آخرالزمان » نيست. نبردي كه در دره مجدون رخ خواهد داد. بر اساس اين روايت عهد عتيق پيكاري بزرگ بين ارتش دويست ميليوني شرق از سويي و از سوي ديگر ارتش يهودي – مسيحي به وقوع خواهد پيوست. نبرد هارمجدون همزمان با بازگشت مسيح روي خواهد داد و بر اساس تاويلهاي گروهي از كشيشان پروتستان در اين جنگ از سلاحهاي هستهاي استفاده خواهد شد. (۴۵) «اي پسر انسان نظر خود را بر جوج كه از زمين ماجوج و رئيس روش و ماشك و توبال است، بدار و بر او نبوت نما و بگو خداوند «يهوه » چنين ميفرمايد: اينك من اي جوج رئيس روش و ماشك و تو بال بر ضد تو هستم. و تو را برگردانيده قلاب خود بر چانه ات ميگذارم و تو را با تمامي لشكرت بيرون ميآورم. اسبان و سواران كه جميع ايشان با اسلحه تمام آراسته جمعيت عظيمي با سپرها و مجنها و همگي اينها شمشير به دست گرفته، فارس و كوش و فوط با ايشان و جميع ايشان با سپر و خود، جومرو تمامي افواجش و خاندان توجرمه از اطراف شمال با تمامي افواجش و قومهاي بسياري همراه تو. پس مستعد شو و تو و تمامي جمعيت كه نزد تو جمع شده اند. خويشتن را مهيا سازيد و تو مستحفظ ايشان باش، بعد از روزهاي بسيار از تو تفقد خواهد شد و در سالهاي آخر به زميني كه از شمشير استرداد شده است خواهي آمد كه از ميان قومهاي بسيار بر كوههاي اسرائيل كه به خرابههاي دائمي تسليم شده بود، جمع شده است و آن از ميان قومها بيرون آورده شده و تمامي اهلش به امنيت ساكن ميباشند. (۴۶)» علاوه بر اين آيات كه به چگونگي تشكيل سپاهيان مهاجم و پايان خوش جنگ ميپردازد، برخي ديگر جنبههاي دهشتبار نبرد را روشن ميسازند: «خداوند يهوه ميگويد در آن روز يعني در روزي كه جوج به زمين اسرائيل بر ميآيد همانا حدت خشم من به بينيم خواهد برآمد… هر آينه در آن روز تزلزل عظيمي در زمين اسرائيل خواهد شد، و ماهيان دريا و مرغان هوا و حيوانات صحرا و همه حشراتي كه بر زمين ميخزند و همه مردماني كه بر روي جهانند، به حضور من خواهند لرزيد و كوهها سرنگون خواهد شد و صخرهها خواهد افتاد و جميع حصارهاي زمين منهدم خواهد گرديد. (۴۷)» در كتاب زكرياي نبي به چگونگي كشته شدن جنگاوران مهاجم اشاره ميشود: «گوشت ايشان در حالتي كه بر پايهاي خود ايستاده اند، كاهيده خواهد شد و چشمانشان در حدقه گداخته خواهد گرديد و زبان ايشان در دهانشان كاهيده خواهد شد. (۴۸)» شدت حادثه و تعداد كشتگان در اين نبرد عظيم آن چنان زياد است كه در مكاشفه يوحنااز آن به عنوان ضيافت خداوند براي پرندگان ياد ميشود: «و ديدم فرشتهاي را در آفتاب ايستاده كه به آواز بلند تمامي مرغاني را كه در آسمان پرواز ميكنند ندا كرده ميگويد: بياييد و به جهت ضيافت عظيم خدا فراهم شويد، تا بخوريد گوشت پادشاهان و گوشت سپه سالاران و گوشت جباران و گوشت اسبان و سواران آنها و گوشت همگان را چه آزاد، چه غلام و چه صغير و چه كبير. (۴۹)» اين روايات عهد عتيق و انجيل شباهت بسياري با واقعه و نبرد قرقيسيا (۵۰) در روايات شيعي دارد. براي مثال به روايتي كه از امام صادق عليه السلام در همين رابطه نقل شده است توجه نماييد: «ان لله مائدة بقرقيسياء يطلع مطلع من السماء فينادي يا طير السماء و يا سباع الارض هلموا الي الشبع من لحوم الجبارين؛ (۵۱) همانا براي خداوند در قرقيسيا سفرهاي است كه سروش آسماني [از آن] خبر ميدهد، پس ندا ميدهد اي پرندگان آسماني و اي درندگان زمين براي سير گشتن از گوشت ستمكاران شتاب كنيد. » امام باقر عليه السلام نيز ضمن تاكيد بر شدت واقعه ميفرمايند: «همانا واقعه براي فرزندان عباس و مرواني در قرقيسيا روي خواهد داد كه نوجوان را پير ميكند و خداوند هر گونه ياري رااز آنان دريغ داشته، به پرندگان آسمان و درندگان زمين الهام ميكند تا از گوشت ستمگران سير شوند. (۵۲)» بر اساس تحليلهاي معتقدان نبرد آخرالزمان دو سوم جمعيت جهان طي وقايع و حوادث ظهور از بين خواهند رفت: «خداوند ميگويد كه در تمامي زمين دو حصه منقطع شده خواهند مرد و حصه سوم در آن باقي خواهند ماند و حصه سوم رااز ميان آتش خواهم گذرانيد و ايشان را مثل قال گذاشتن نقره قال خواهم گذاشت و مثل مصفا ساختن طلا ايشان را مصفا خواهم نمود و اسم مرا خواهند خواند و من ايشان را اجابت نموده، خواهم گفت: ايشان قوم من هستند و ايشان خواهند گفت كه يهوه خداي ما ميباشد. (۵۳)»اين نگاه نيز با روايات اسلامي مطابقت دارد، چرا كه از اميرمؤمنان در اين باره نقل شده است كه «لا يخرج المهدي حتي يقتل ثلث و يموت ثلث و يبقي ثلث؛ مهدي زماني خروج خواهد نمود كه يک سوم مردمان كشته شوند، يک سوم بميرند، يک سوم باقي مانند. (۵۴)»مجموع روايات توراتي و انجيلي دستاويزي قابل اعتنا به دست هزاره گرايان مسيحي و پيروان تندرو مشيت الهي داده است. البته شايان توجه است كه پيروان اين نظريه حتي به متحدان يهودي خود نيز رحم نميكنند و ضمن آن كه معتقدند ميليونها نفر از يهوديان در اين جنگ كشته ميشوند؛ آينده عده باقي مانده را چنين ترسيم ميكنند: «پس از نبرد هارمجدون، تنها صد و چهل هزار نفر يهودي زنده خواهند ماند؛ و همه آنان چه مرد، چه كودك، در برابر مسيح سجده خواهند كرد و به عنوان مسيحيان نو آيين، خود به تبليغ كلام مسيح خواهند پرداخت. (۵۵)» با وجود اصرار معتقدان به نبرد آخرالزمان بر واژه «هارمجدون »، اين كلمه تنها يك بار در انجيل مطرح شده است (۵۶)، اما با اين حال اين تفسير جنگ طلبانه در جوامع مسيحي به شدت بازتاب مييابد، به گونهاي كه در سال ۱۹۸۵ م. اين گونه تفسيرها – كه در قالب برنامههاي تلويزيوني ارائه ميشد – تنها در آمريكا حدود شصت ميليون مخاطب رابه خود جذب نموده بود. همچنين فروش كتاب «مرحوم سيار، بزرگ زمين » كه در همين رابطه نوشته شده بود به مرز هجده ميليون نسخه رسيد و در سراسر دهه هفتاد پر فروش ترين كتاب پس از انجيل به شمار ميرفت (۵۷). هم اكنون امريكاييان به بيش از هزار و چهارصد ايستگاه راديويي كه برنامههاي مذهبي پخش ميكنند گوش فرا ميدهند (۵۸) و هشتاد هزار كشيش بنياد گراي پروتستان روزانه از چهارصد ايستگاه راديويي به تبليغ مرام و مكتب خويش ميپردازند. از اين تعداد اكثريت آنها را هواخواهان مشيت الهي (نبرد پيروزمند مسيحيان در آخرالزمان) تشكيل ميدهند (۵۹). اين مبلغان جنگ كه بيشتر درباره حمايت خداوند از مسيحيان و عظمت و آينده درخشان ايشان سخن ميگويند، با استفاده از شبكههاي تلويزيوني خويش هم اكنون حدود شصت كشور را تحت پوشش برنامههاي خود قرار داده اند. قابل ذكر است كه يكي از ايستگاههاي تلويزيوني مروج اين نوع ديدگاه در جنوب لبنان حضور فعال دارد. يكي ديگر از فعاليتهاي در خور توجه اين گروه، تربيت يكصد هزار كشيش متعصب و مدافع مسيحيت جنگ طلب ميباشد، كه عمده فعاليت خود را در آمريكا متمركز نموده اند. جالب ست بدانيم مفسران و تئوري پردازان اين نظريه تا پيش از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي واژه گاني همچون روش، ماشك، توبال، فارس، جومرو توجرمه را كه به زعم اينان حريفان اصلي نبرد مجدون را تشكيل ميدهند – به ترتيب بر روسيه، مسكو، توبولسك «يكي از شهرهاي شوروي سابق »، ايران، شمال آفريقا يا كشورهاي اروپاي شرقي و قزاقهاي جنوب روسيه تطبيق ميكردند. اين گروه نسبتا قدرتمند با توجه به اعتقادات خويش، صلح يا سازش خاورميانه را برخلاف مشيت الهي ارزيابي ميكنند و ضمن آن كه روابط خويش را با دولت اسرائيل مستحكم ميسازند، تشكيل رژيم صهيونيستي را مقدمه ظهور مسيح ارزيابي ميكنند. جري فاول كه يكي از كشيشان معروف و از رهبران اين گروههاي افراطي ميباشد، درباره روند صلح خاورميانه و پيمان كمپ ديويد ميگويد: «به رغم انتظارهاي خوش بينانه و دور از واقع بيني دولت ما، اين قرارداد پيمان پايداري نخواهد بود. ما از صميم قلب براي صلح در اورشليم دعا ميكنيم. ما به يقين بالاترين احترامها را براي نخست وزير اسرائيل و رياست جمهوري مصر قايل هستيم، اين دو نفر مردان بزرگي هستند و در اين هيچ ترديدي نيست… اما هم شما، هم من ميدانيم تا روزي كه خداوندگار ما عيسي مسيح بر روي تخت داوود در اورشليم (قدس) جلوس نكند، صلحي در خاورميانه برقرار نخواهد شد. (۶۰)» با تاسف بايستي اظهار داشت اين ديدگاه افراطي تنها به پژوهشگران راست مسيحي و برخي كشيشان محدود نميشود، بلكه رسوبات اين طرز تلقي در يكي از مهمترين نظريات سياسي – راهبردي، يعني نظريه جنگ تمدنها و در پيوند با اهداف دراز مدت قدرتهاي بزرگ به خوبي قابل مشاهده است. نظريه جنگ تمدنها كه استخوان بندي سياست خارجي و دفاعي آمريكا را شكل داده است در رابطه با آينده جوامع بشري به ويژه دو تمدن اسلام و غرب، نگاهي نزديك به مشيت طلبان مسيحي داشته، ابراز ميدارد: «تقابل اصلي جوامع بشري برخورد فرهنگ اسلامي و فرهنگ غربي است. (۶۱)» پايان سخن از مجموع مطالب گذشته ميتوان اين حقيقت را دريافت كه بحث انتظار بين مثلث اسلام، مسيحيت و يهوديت و به عبارتي اديان ابراهيمي به صورت جدي مطرح است و در اين ميان از آن جا كه هويت شيعه در پيوند با مفهوم انتظار قوام مييابد و انقلاب اسلامي نيز داعيه دار همين بينش ميباشد، ميتوان با قاطعيت اظهار داشت كه بار انتظار بيش از ديگر مذاهب بر دوش شيعه دوازده امامي است. از سوي ديگر برداشت سياسي قدرت مدارانه صهيونيستها از مفهوم انتظار مسيحا و مسيحيان از بازگشت عيسي عليه السلام نقطهاي پرتنش را به وجود ميآورد. در عين حال انديشه انتظار موعود در شيعه با توجه به غناي محتوايي و گيرايي آن فرصتي طلايي را در آغاز هزاره سوم به دست آورده است. استفاده هدفدار و روشمندانه از اين فرصتها ميتواند راه را بر انديشههاي رقيب بسته يا دست كم آنان را بي رقيب نگذارد. در برابر، بي توجهي و ناكارآمدي برنامهها با توجه به شرايط موجود ضمن آن كه راه نفوذ و هجوم را براي انديشههاي ديگر باز خواهد گذاشت، نتيجهاي جز نبرد انتظارها و پيرو آن جنگ منتظران در پي نخواهد داشت. پی نوشت: ۱)- جهت اطلاع از موضوع فوق نك: موحديان، علي، گونه شناسي انديشه موعود در اديان مختلف، مجله هفت آسمان، ش ۱۲ و ۱۳٫ ۲)-همشهري، ويژه نامه ميلاد مهدي عليه السلام، ۲۶/۱۰/۷۴؛ آرمان شهر در اديان، محمد علي بزنوني، پگاه، شماره ۲۴، ص ۲٫ ۳)-مصلح جهاني، سيد هادي خسروشاهي، ص ۶۰٫ ۴)- همان. ۵)- ر. ك: اوپانيشاد، ص ۷۳۷٫ ۶)-آشنايي با اديان بزرگ جهان، حسين توفيقي، ص ۶۶٫ ۷)- جاماسب نامه، ص ۱۲۱، به نقل از آرمان شهر در اديان، پگاه حوزه، ش ۲۴٫ ۸)- مصلح جهاني، ص ۵۹٫ ۹)-رضايي، عبدالعظيم، تاريخ اديان جهان، ج ۱، چ دوم، تهران: انتشارات علمي، ۱۳۸۰، ص ۵۲۶٫ ۱۰)- دانيال نبي، باب دوم، آيه ۴۴؛ در برخي ترجمهها نامي از قوم بني اسرائيل برده نشده است. ۱۱)- كتاب اشعيا، باب ۹: ۶- ۸٫ ۱۲)- ايوب، باب ۸: ۷٫ ۱۳)- زبور داوود، باب ۳۷: نك به مجموع آيات ۹، ۱۸، ۲۸، ۲۹٫ ۱۴)- اشعيا، باب ۱۱: ۱- ۹٫ ۱۵)-صفنيا، باب ۳: ۸- ۹٫ ۱۶)- توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، ص ۱۰۲٫ ۱۷)- جهت اطلاع بيشتر در رابطه با تفاوت صهيونيسم توراتي و صهيونيسم سياسي ر. ك: گارودي، روژه، پرونده اسرائيل و صهيونيسم سياسي، ص ۵ به بعد. ۱۸)- آشنايي با اديان بزرگ، ص ۱۷۰٫ ۱۹)- جهت اطلاع ر. ك: توفيقي، حسين، هزاره گرايي در فلسفه تاريخ مسيحيت، مجله موعود، شماره ۱۷، ص ۱۴- ۲۰٫ ۲۰)- انجيل متا، باب ۲۴: ۳۶٫ ۲۱)- لوقا، باب ۱۲: ۴۰٫ ۲۲)- لوقا، باب ۱۲: ۳۵- ۴۰٫ ۲۳)- انجيل متا، باب ۶: ۱۰٫ ۲۴)- همان، باب ۲۴: ۲٫ ۲۵)- مكاشفه، باب ۱۷: ۱۴ و باب ۱۹: ۱۶٫ ۲۶)- دانيال، باب ۲: ۴۴- ۴۵٫ ۲۷)- انجيل متا، باب ۲۴: ۲۹- ۳۰٫ ۲۸)- مرقس، باب ۱۳: ۲۴- ۲۷٫ ۲۹)- كوراني العاملي، علي، عصر ظهور، ص ۳۴۱، به نقل از ابن حماد، الفتن (خطي)، ص ۱۶۲٫ ۳۰)- نك: مجمع البيان، ج ۳، ص ۲۱۲؛ نمونه، ج ۴، ص ۲۰۴؛ الميزان (عربي)، ج ۵، ص ۱۴۳؛ همچنين در رابطه با آيات عروج و تصليب عيسي عليه السلام نك: آل عمران/۵۵؛ نساء/۱۵۷- ۱۵۸٫ ۳۱)-نبي اسلام صلي الله عليه و آله، بحار الانوار، ج ۱۴، ص ۳۴۴؛ همچنين نك: صحيح بخاري، ج ۴، ص ۱۴۳ و صحيح مسلم، ج ۱، ص ۹۴٫ ۳۲)- بحار الانوار، ج ۱۴، ص ۳۴۹٫ ۳۳)- حديث از امام صادق عليه السلام، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۳۳۶٫ ۳۴)- بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۸۶۸٫ ۳۵)- نك: ميزان الحكمه، ج ۱، ص ۱۷۷ به بعد. ۳۶)- همشهري، ۲۶/۱۰/۷۴، به نقل از مصلح جهاني؛ نقل از (آرمان شهر در اديان)، بزنوني، محمد علي، پگاه، ش ۲۴، ص ۲٫ ۳۷)- جهت اطلاع بيشتر نك: سيد احمد رضا يكاني فرد، آخرالزمان، منجي گرايي در اينترنت، مجله موعود، ش ۳۱، ص ۶۴ به بعد. ۳۸)- نك: عصر ظهور، علي كوراني، ص ۲۹۹ به بعد. ۳۹)- الاسلام يعلوا ولا يعلي عليه؛ پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله وسايل الشيعه، ج ۲۶، ص ۱۴٫ ۴۰)- تدارك جنگ بزرگ، گريس هال سل، ترجمه خسرو اسدي، ص ۵۰٫ ۴۱)- نك: نقد و نگرشي بر تلمود، ظفر الاسلام خان، ترجمه محمد رضا رحمتي، ص ۷۱٫ ۴۲)- رزاقي، احمد، تبليغات ديني، صص ۲۰ و ۲۱٫ ۴۳)- همان. ۴۴)- هال سل، گريس، تدارك جنگ بزرگ، ترجمه خسرو اسدي، ص ۷۴٫ ۴۵)- جهت اطلاع بيشتر در مورد چگونگي تاويلها نك: همان. ۴۶)- عهد عتيق، حزقيال نبي، باب ۳۸، آيات ۲- ۸٫ ۴۷)- همان، باب ۳۸، آيات ۱۸- ۲۰٫ ۴۸)- كتاب زكريا، باب ۱۴، آيه ۱۲٫ ۴۹)- مكاشفه يوحنا، باب ۱۹: ۱۷- ۱۸٫ ۵۰)- بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۴۶٫ ۵۱)- النعماني، محمد بن ابراهيم، الغيبة، ص ۲۷۸، ح ۶۳٫ ۵۲)- همان، ص ۳۰۳، ح ۱۲٫ ۵۳)- زكريا، باب ۱۳: ۸- ۹٫ ۵۴)- ميزان الحكمه، ج ۱، ص ۸۵، به نقل از كنزالعمال. ۵۵)- تدارك جنگ بزرگ، ص ۵۴٫ ۵۶)- مكاشفه يوحنا، باب ۱۶: ۱۶٫ ۵۷)- تدارك جنگ بزرگ، ص ۱۹٫ ۵۸)- جهت اطلاع از نقد اين گونه برنامهها نك: زندگي در عيش، مردن در خوشي، نيل پستمن، ترجمه صادق طباطبايي، فصل هفتم، ص ۲۱۹ به بعد. ۵۹)- تدارك جنگ بزرگ، ص ۲۶٫ ۶۰)- همان، ص ۵۹، با اندكی تصرف. ۶۱)- هویت، ص ۲۶؛ نفوذ و استحاله، ص ۲۷٫ منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره ۳۴٫