ترجمه و شرح خطبه ۱۷۸ نهج البلاغه؛

بخش دوم: عوامل بلا و راه رفع آن

أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّ الدُّنْيَا تَغُرُّ الْمُؤَمِّلَ لَهَا وَ الْمُخْلِدَ إِلَيْهَا وَ لَا تَنْفَسُ بِمَنْ نَافَسَ فِيهَا وَ تَغْلِبُ مَنْ غَلَبَ عَلَيْهَا. وَ ايْمُ اللَّهِ مَا كَانَ قَوْمٌ قَطُّ فِي غَضِّ نِعْمَةٍ مِنْ عَيْشٍ فَزَالَ عَنْهُمْ إِلَّا بِذُنُوبٍ اجْتَرَحُوهَا، لِ «أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ»، وَ لَوْ أَنَّ النَّاسَ حِينَ تَنْزِلُ بِهِمُ النِّقَمُ وَ تَزُولُ عَنْهُمُ النِّعَمُ فَزِعُوا إِلَى رَبِّهِمْ بِصِدْقٍ مِنْ نِيَّاتِهِمْ وَ وَلَهٍ مِنْ قُلُوبِهِمْ، لَرَدَّ عَلَيْهِمْ كُلَّ شَارِدٍ وَ أَصْلَحَ لَهُمْ كُلَّ فَاسِدٍ. وَ إِنِّي لَأَخْشَى عَلَيْكُمْ أَنْ تَكُونُوا فِي فَتْرَةٍ وَ قَدْ كَانَتْ أُمُورٌ مَضَتْ مِلْتُمْ فِيهَا مَيْلَةً كُنْتُمْ فِيهَا عِنْدِي غَيْرَ مَحْمُودِينَ، وَ لَئِنْ رُدَّ عَلَيْكُمْ أَمْرُكُمْ إِنَّكُمْ لَسُعَدَاءُ، وَ مَا عَلَيَّ إِلَّا الْجُهْدُ وَ لَوْ أَشَاءُ أَنْ أَقُولَ لَقُلْتُ، عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ.

اى مردم، دنيا كسى را كه به او آرزو و دلبستگى دارد مى فريبد، و بر جان كسى كه به او رغبت كند بخل نمى ورزد، و بر هر كه آن را به دست آورد چيره شود. سوگند به خدا ملّتى خرمى نعمت و عيش زندگى را از دست ندادند مگر به خاطر گناهانى كه مرتكب شدند، زيرا خداوند هرگز ستمكار به بندگان نيست.
و اگر مردم به وقتى كه بلاها بر آنان فرود آيد، و نعمتها از دستشان برود، با نيت هاى صادقانه و دلهاى مشتاق به پروردگار پناه ببرند آنچه را از دستشان رفته به آنان باز مى گرداند، و هر فسادى را بر ايشان اصلاح مى كند.
من بر شما از اينكه در غرور و جهل قرار بگيريد مى ترسم، كارهايى گذشت كه شما نسبت به آن رغبت كرديد و بدين سبب نزد من پسنديده نبوديد، و اگر روش نيكى كه داشتيد به شما برگردد از نيك بختان خواهيد شد، من تكليفى ندارم جز اينكه بكوشم، اگر مى خواستم (معايب گذشتگان را) بگويم مى گفتم. خداوند بگذارد از آنچه گذشت.

 

  • شرح : پیام امام امیر المومنین ( مکارم شیرازی )

پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج ۶، ص: ۶۳۱-۶۲۶

با صدق نيّت به درگاه خدا رويد:
امام(عليه السلام) در اين بخش از خطبه، همه مردم را مخاطب ساخته و چهار نکته مهم را که در زندگى انسان ها اثر عميق دارد، به همگان گوشزد مى کند ; نخست مى فرمايد: «اى مردم، دنيا آرزومندان و دل بستگان خود را فريب مى دهد و ارزش و اهمّيّتى براى کسانى که آن را با ارزش بدانند قائل نيست و بر آن کس که بر دنيا پيروز گردد سرانجام چيره خواهد شد» (أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّ الدُّنْيَا تَغُرُّ الْمُؤَمِّلَ لَهَا وَ الْمُخْلِدَ(۱) إِلَيْهَا، وَ لاَ تَنْفَسُ(۲) بِمَنْ نَافَسَ فِيهَا، وَ تَغْلِبُ مَنْ غَلَبَ عَلَيْهَا).
از آن جا که «حُبّ الدّنيا» ـ مطابق حديث معروف ـ سرچشمه هرگونه گناه و خطاست، امام(عليه السلام) از حبّ دنيا شروع مى کند. شايان توجّه اين که نکوهش از دنيا داران نشده; بلکه سخن از دنياخواهان و عاشقان و دلبستگان به آن به ميان آمده است.
زرق و برق دنيا آن چنان دنياپرستان را مغرور مى سازد که گمان مى کنند همه چيز جاويدان خواهد ماند ; ولى ناگهان مى بينند در يک حادثه ناگوار همه چيز بر باد مى رود ; مثلا محصول صدها سال از امکانات مادى در يک شهر با يک زلزله که گاه ده ثانيه بيش تر به طول نمى انجامد نابود مى شود. آرى، تکانى مى خورند و موقتاً بيدار مى شوند و باز در خواب غفلت فرو مى روند.
سپس در ادامه اين سخن به نکته دوّم مى پردازد و به صورت يک قانون کلى مى فرمايد: «به خدا سوگند! هرگز ملتى که در ناز و نعمت مى زيستند نعمتشان زوال نيافت، مگر بر اثر گناهانى که مرتکب شدند ; زيرا خداوند هرگز به بندگانش ستم روا نمى دارد» (وَ ايْمُ اللهِ، مَا کَانَ قَوْمٌ قَطُّ فِي غَضِّ(۳) نِعْمَة مِنْ عَيْش فَزَالَ عَنْهُمْ إِلاَّ بِذُنُوب اجْتَرَحُوهَا(۴)، لاَِنَّ (اللهَ لَيْسَ بِظَلاَّم لِلْعَبِيدِ)).
در واقع اين سخن برگرفته از آيات قرآن است ; آن جا که مى فرمايد: «(إِنَّ اللهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْم حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ) ; خداوند نعمت هاى هيچ قوم و ملتى را تغيير نمى دهد، مگر آن که آن ها آن چه را مربوط به خودشان است، تغيير دهند».(۵)
و نيز مى فرمايد: «(وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَکَات مِّنَ السَّمَاءِ وَالاَْرْضِ وَلَکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا يَکْسِبُونَ); اگر اهل شهرها و آبادى ها ايمان مى آوردند و تقوا پيشه مى کردند برکات آسمان ها و زمين را بر آن ها مى گشوديم ولى آن ها (حق را) تکذيب کردند ما نيز آنان را به کيفر اعمالشان مجازات کرديم».(۶)
به يقين نعمت هاى الهى بر حسب شايستگى ها و لياقت ها در ميان بندگان تقسيم مى شود ; لذا پاکان و صالحان شايسته آنند نه گنهکاران آلوده.
پرسش: در روايات مى خوانيم خداوند براى ترفيع مقام اوليايش گاه آن ها را به بلاهايى مبتلا مى سازد ; همان گونه که در تعبير معروف آمده است: «اَلْبَلاَءُ لِلْوَلاَءِ».(۷)
و از بعضى آيات و روايات استفاده مى شود که بلاها گاهى براى آزمايش مؤمن و پاداش هاى بزرگ الهى و نيز گاه براى هشدار و بيدارى بندگان است، آيا اين موارد با آن چه در عبارت امام(عليه السلام) ذکر شد منافات ندارد؟
پاسخ: آن چه در کلام امام(عليه السلام) آمده يک قانون کلى است و مى دانيم هر قانون کلى استثنائاتى دارد. موارد آزمايش و بيدار باش و امثال آن، استثنائاتى در قانون کلى فوق محسوب مى شود و به تعبير ديگر آن چه امام(عليه السلام) فرموده حمل بر غالب مى شود و اين شبيه چيزى است که در قرآن مجيد بيان شده است: «(وَمَا أَصَابَکُمْ مِّنْ مُّصِيبَة فَبِمَا کَسَبَتْ أَيْدِيکُمْ وَ يَعْفُو عَنْ کَثِير); هر مصيبتى بر شما مى رسد به سبب اعمالى است که انجام داده ايد و بسيارى را نيز عفو مى کند».(۸)
به يقين اين آيه با آيه (وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَىْء مِنَ الْخَوْفِ…)(۹) که از آزمايش هاى مختلف الهى به وسيله بلاها سخن مى گويد و نيز با آيه «(ظَهَرَ الْفَسَادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَيْدِى النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِى عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ); فساد در خشکى و دريا به دليل کارهايى که مردم انجام داده اند آشکار شد خدا مى خواهد نتيجه بعضى اعمالشان را به آن ها بچشاند. شايد (به سوى حق) بازگردند.(۱۰)»، منافاتى ندارد.
و اگر انسان درست دقت کند غالباً مى تواند مواردى را که بلاها جنبه مجازات الهى دارد، از مواردى که براى آزمايش يا هشدار است بازشناسد. هرگاه گناه مهمى از او سرزد و يا جامعه اى آلوده به انواع مفاسد شد، حوادث تلخى که بعد از آن پيدا مى شود قطعاً مجازات است ; ولى حوادث تلخى که براى صالحان و پاکان پيش مى آيد، معمولا جنبه آزمايش و هشدار براى ترفيع مقام است.
سپس امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن که در واقع نتيجه مستقيم يادآورى پيشين است، مى فرمايد: «و اگر مردم زمانى که بلاها بر آن نازل مى شود و نعمت ها از آنان زايل مى گردد با صدق نيّت در پيشگاه خدا تضرّع کنند و با قلب هاى پر از عشق و محبّتِ به خدا، از او درخواست (توبه) نمايند، يقيناً آن چه، از دستشان رفته به آنان باز مى گردد و هر خرابى را براى آن ها اصلاح مى کند» (وَلَوْ أَنَّ النَّاسَ حِينَ تَنْزِلُ بِهِمُ النِّقَمُ، وَ تَزُولُ عَنْهُمُ النِّعَمُ، فَزِعُوا إِلَى رَبِّهِمْ بِصِدْق مِنْ نِيَّاتِهمْ، وَ وَلَه(۱۱) مِنْ قُلُوبِهمْ، لَرَدَّ عَلَيْهِمْ کُلَّ شَارِد(۱۲)، وَ أَصْلَحَ لَهُمْ کُلَّ فَاسِدِ).
در واقع اين طبيب حاذق الهى بعد از ذکر درد به بيان درمان مى پردازد و راه دفع آفات و بلاها را به آن ها مى آموزد و دعايى را که صادقانه باشد و از اعماق جان بر خيزد و در يک کلمه در انسان، تحول ايجاد کند برطرف کننده بلاها مى شمرد ; همان گونه که در احاديث متعدد ديگرى وارد شده است ; از جمله امام سجاد(عليه السلام) مى فرمايد: «اَلدُّعاءُ يَدْفَعُ الْبَلاءَ النَّازِلِ وَ مَا لَمْ يَنْزِلْ; دعا بلاهايى را که نازل شده و نازل نشده است، برطرف مى سازد».(۱۳)
امام(عليه السلام) درآخرين بخش اين خطبه و در بيان چهارمين نکته آن چه را قبلا به صورت عام بيان کرده بود، براى اصحاب و ياران و مخاطبان تطبيق مى فرمايد: «من از اين مى ترسم که شما در جهالت و غفلت فرو رويد (همچون دوران فترت جاهليّت); زيرا امورى بر شما گذشت که در آن، تمايلاتى پيدا کرديد که از نظر من پسنديده نبود; ولى اگر امور شما به مسير اصلى بازگردد (و مسلمانان ناخالص و هوشيار باشيد) سعادتمند خواهيد شد» (وَ إِنِّي لاََخْشَى عَلَيْکُمْ أَنْ تَکُونُوا فِي فَتْرَةِ(۱۴). وَ قَدْ کَانَتْ أُمُورٌ مَضَتْ مِلْتُمْ فِيهَا مَيْلَةً، کُنْتُمْ فِيهَا عِنْدِي غَيْرَ مَحْمُودِينَ، وَ لَئِنْ رُدَّ عَلَيْکُمْ أَمْرُکُمْ إِنَّکُمْ لَسُعَدَاءُ).
و سرانجام مى فرمايد: «وظيفه من جز تلاش و کوشش (براى بازگشت شما به راه راست) نيست و اگر بخواهم گفتنى ها را مى گويم (و کوتاهى هاى شما را در گذشته بر شمرم; ولى به دليل مصالحى صرف نظر مى کنم; فقط مى گويم) خداوند گذشته را (بر شما) ببخشد» (وَ مَا عَلَيَّ إِلاَّ الْجُهْدُ، وَ لَوْ أَشَاءُ أَنْ اَقُولَ لَقُلْتُ: عَفَا اللهُ عَمَّا سَلَفَ!).
در اين که منظور امام(عليه السلام) از اشاره سربسته اى که به بعضى از انحرافات آن ها مى کند، چيست؟ جمعى معتقدند: اشاره به ماجراى عثمان و حکومت اوست که در شوراى شش نفره عمر، ظالمانه، حکومت را از لايق ترين افراد (على(عليه السلام)) به کسى که هيچ گونه شايستگى اين کار را نداشت ـ و حوادث بعد اين حقيقت را اثبات کرد ـ سپردند و شما هم بر آن صحّه گذاشتيد و ورود خطبه را بعد از قتل عثمان و در اوايل خلافت امام(عليه السلام) شاهد اين معنا دانسته اند.
ولى اين احتمال نيز وجود دارد که اشاره به تمام دوران خلفاى پيشين و حوادث دردناکى باشد که در امر خلافت به وقوع پيوست.
و منظور امام(عليه السلام) از جمله «و لو اشاء ان اقول لقلت» نيز همين است که اگر من بخواهم از روى اين حوادث نامطلوب پرده بر گيرم مى توانم; ولى از آن صرف نظر مى کنم و از خدا مى خواهم شما را به علت اين کوتاهى ها و اشتباهات مجازات نکند و ببخشد.(۱۵)
* * * *
پی نوشت:
۱٫ «مخلد» به معناى کسى است که در جايى به طور هميشگى سکونت اختيار مى کند و از ماده «خُلد» و «خلود» گرفته شده و در عبارت مذکور اشاره به کسى است که به دنيا چسبيده است.
۲٫ «تنفس» از ماده «نفاسه» به معناى پرقيمت بودن گرفته شده و در اين جا به معناى اهمّيّت و ارزش قائل شدن آمده است.
۳٫ «غض» به معناى تر و تازه است .
۴٫ «اجترحوا» از ماده «جرح» به معناى جراحت و اثرى است که بر اثر آسيب ها به بدن مى رسد و «اجتراح» به معناى انجام دادن گناه آمده: گويى انسان به وسيله آن خود را مجروح مى سازد و گاه اين معنا توسعه داده شده و در هرگونه کسب و اکتساب نيز استعمال مى شود.
۵٫ رعد، آيه ۱۱٫
۶٫ اعراف، آيه ۹۶٫
۷٫ اين عبارت که در کلمات علما و بزرگان آمده، متن حديث نيست ; بلکه برگرفته از احاديث اسلامى است; از جمله در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم که فرمود: «إِنَّ اَشَدَّ النَّاسِ بَلاَءً اَلاَْنْبياءُ ثُمَّ الَّذِي يَلُونَهُمْ ثُمَّ الاَْمْثَلُ فَالاَْمْثَل; پيامبران الهى بيش از همه (با آفات و مصايب) آزمايش مى شوند ; سپس کسانى که بعد از آن ها قرار دارند و به همين ترتيب آن ها که برترند آزمون بيش ترى دارند». (اصول کافى، جلد ۲، صفحه ۲۵۲، باب شدة ابتلاء المؤمن، حديث ۱).
۸٫ شورى، آيه ۳۰٫
۹٫ بقره، آيه ۱۵۵٫
۱۰٫ روم، آيه ۴۱٫
۱۱٫ «وله» به معناى تحيّر از شدت اندوه است تا آن جا که گاه انسان، عقل و هوش خود را از دست مى دهد; لذا به عشق سوزانى که آرامش و هوش را از انسان مى گيرد نيز اطلاق شده است.
۱۲٫ «شارد» به معناى کسى است که از مسير منحرف شده يا فرار کرده است.
۱۳٫ اصول کافى، جلد ۲، صفحه ۴۶۹ (باب ان الدعاء يردّ البلاء، حديث ۵).
۱۴٫ «فترة» در اصل به معناى توقف و ضعف و ناتوانى است و به همين جهت به فاصله ميان دو برنامه که کارها متوقف مى شود اطلاق شده و از آن جا که فترت گاه آميخته با غفلت و جهل است در اين معنا نيز استعمال شده است.
۱۵٫ بسيارى از شارحان و مترجمان نهج البلاغه، جمله ياد شده را چنين ترجمه کرده اند: اگر من بخواهم چيزى بگويم مى گويم: «خداوند گذشته را ببخشد». ولى اين معنا بسيار بعيد است; به خصوص اين که در کلام شيخ مفيد(ره) در کتاب جمل و در کتاب مناقب طبق نقل کتاب تمام نهج البلاغه کلمه «لکن» قبل از «عفا الله عما سلف» آمده است; بنابراين مى گويم: «عفا الله عما سلف» و اين دعايى است جهت تقاضاى عفو الهى براى آن ها ; به علاوه ارتباط اين جمله با جمله هاى قبل نيز همين را اقتضا مى کند. (و عده اى از شارحان همين معنا را برگزيده اند). به کتاب هاى معارج نهج البلاغه، تأليف بيهقى، صفحه   و بحارالانوار، علامه مجلسى، جلد ۲۹، صفحه ۵۹۹ و شرح حدائق الحقائق بيهقى، جلد ۲، صفحه ۹۴ و شرح مرحوم خويى، جلد ۱۶، صفحه ۳۵۹ مراجعه کنيد.